گام هاي روشن

ساخت وبلاگ
چهل مورد از کم هزینه ترین لذت‌های دنیا1- گاهی به تماشای غروب آفتاب بنشینیم.۲ - سعی کنیم بیشتر بخندیم.۳- تلاش کنیم کمتر گله کنیم.۴- با تلفن کردن به یک دوست قدیمی، او را غافلگیر کنیم.۵- گاهی هدیه‌هایی که گرفته‌ایم را بیرون بیاوریم و تماشا کنیم.۶ - بیشتر از خدا تشکر کنیم و با او حرف بزنیم.۷ - در داخل آسانسور و راه پله و... باآدمها صحبت کنیم.۸- هر از گاهی نفس عمیق بکشیم.۹- لذت عطسه کردن را حس کنیم.۱۰- قدر این که پایمان نشکسته است را بدانیم.۱۱- زمزمه کنیم و آواز بخوانیم.۱۲- سعی کنیم با حداقل یک ویژگی منحصر به فرد با بقیه فرق داشته باشیم .۱۳- گاهی به دنیای بالای سرمان خیره شویم.۱۴- با حیوانات و سایر جانداران مهربان باشیم.۱۵- برای انجام کارهایی که ماهها مانده و انجام نشده در آخر همین هفته برنامه‌ریزی کنیم!۱۶- از تفکردرباره تناقضات لذت ببریم.۱۷- برای کارهایمان برنامه‌ریزی کنیم و آن را طبق برنامه انجام دهیم. البته کار مشکلی است!۱۸- مجموعه‌ای از یک چیز (تمبر، برگ، سنگ، کتاب و... )برای خودمان جمع‌آوری کنیم.۱۹- در یک روز برفی با خانواده آدم برفی بسازیم.۲۰- گاهی در حوض یا استخر شنا کنیم، البته اگر کنار ماهی‌ها باشد چه بهتر.۲۱- گاهی از درخت بالا برویم.۲۲- احساس خود را در باره زیبایی ها به دیگران بگوئیم.۲۳- گاهی کمی پابرهنه راه برویم!.۲۴- بدون آن که مقصد خاصی داشته باشیم پیاده روی کنیم.۲۵- گاهی نیمه شبها از خواب بیدار شویم و از خدا بخاطر نعمتهایش تشکر کنیم۲۶- در جلوی آینه بایستیم وخودمان را تماشا کنیم.۲۷- سعی کنیم فقط نشنویم، بلکه به طور فعال گوش کنیم.۲۸- رنگها را بشناسیم و از آنها لذت ببریم .۲۹- وقتی از خواب بیدار می‌شویم، زنده بودن را حس کنیم.۳۰- زیر باران راه برویم.۳۱- کمتر حرف بزنیم و گام هاي روشن...
ما را در سایت گام هاي روشن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : googliia بازدید : 7 تاريخ : پنجشنبه 16 فروردين 1403 ساعت: 19:39

سابقه دوستی:شخصی که سابقه دوستی با بهلول داشت روزي مقداري گندم به آسیاب برد. چون آرد نمود بار بر الاغ خود کرد و چون نزدیک منزل بهلول رسید اتفاقاً خرش لنگ شد و بر زمین افتاد. آن شخص چون با بهلول سابقه دوستی داشت او را صدا زد و درخواست نمود تا الاغش را به او بدهد تا بارش را به منزل برساند و چون بهلول قبلاً قسم خورده بود که الاغش را به کسی ندهد ، به آن مرد گفت: الاغم نیست.اتفاقاً صداي الاغ بلند شد و بناي عر عر کردن گذارد. آن مرد به بهلول گفت الاغ تو در خانه است و تو می گویی نیست؟! بهلول گفت: عجب دوست احمقی هستی. تو پنجاه سال با من رفیقی، حرف مرا باور نداري ولی حرف الاغ را باور می نمایی ؟!!انگشتر:شخصی به بهلول گفت: انگشترت را به من بده تا هر وقت آن را می بینم به یاد تو بیفتم و تو رادعا کنم !بهلول گفت : نمی دهم تا هر وقت به انگشتت نگاه کردی بیاد بیاوری که انگشتر را از من خواستی ندادمتعبیر خواب:روزی، خلیفه زمان بهلول را احضار کرد و گفت: خوابی دیده‌ام، می‌خواهم تعبیرش کنی.بهلول گفت؛ چیست ؟خلیفه گفت: خواب دیدم به جانور ترسناکی تبدیل شده‌ام و نعره زنان به اطراف خود هجوم می‌برم و آنچه از خرد و کلان در سر راه خود می بینم درهم می‌شکنم و می‌بلعم. بگو تعبیرش چیست؟بهلول گفت: من تعبیر واقعیت ندانم، فقط خواب تعبیر می کنم.نام عرب:بهلول روزی با عربی همراه شد .از عرب پرسید :اسم شما چیست ؟عرب در جواب گفت :مطر .یعنی (باران ).بهلول گفت : کنیه تو چیست ؟عرب گفت :ابوالغیث . یعنی ( پدر باران ) .بهلول پرسید : پدرت نامش چیست ؟عرب گفت : فرات .بهلول پرسید : کنیه پدرت چیست ؟عرب گفت : ابوالفیض . یعنی (پدر اب باران )بهلول پرسید :نام مادرت چیست ؟عرب جواب داد : سحاب . یعنی (ابر). بهلول پرسید : کنیه او چیست ؟عرب گام هاي روشن...
ما را در سایت گام هاي روشن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : googliia بازدید : 9 تاريخ : پنجشنبه 16 فروردين 1403 ساعت: 19:39